اندر احوالات نوستراداموس در شیراز
جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۰۸ ب.ظ
به نام خدا
سلام اول.
داشتم ازکنار مجتمع کلان تجاری شهر رد میشدم و همینجوری هی افتخار حمل میکردم و ازفرط ازدیاد افتخار نای راه رفتن نداشتم و پیش خودم می گفتم:"وای خدا،این رویاست...دارم خواب میبینم یا بیدارم؟...من توشهری زندگی میکنم که بزرگترین مجتمع کلان تجاری تو دنیا رو داره..." که یه دفعه ای خوردم به یه کلاف مویی متحرک!!! اومدم عقب تر و با دقت نگاه کردم دیدم یه پیرمرد باریش های بلند، به قول بچه ها: "ریش تا زیر چیش"!! پیش خودم گفتم چقدر قیافش آشناست؟
یهو شستم خبر دار شد!...اینکه نوستراداموسه خودمونه.
بهش گفتم : نوسترا!! این ورا؟ گفت اومدم خرید کنم تا از فیض خرید در این مجتع بی بهره نمونم.گفتم: حالا که اومدی تو شهر سومین ها، یه پیش گویی مشتی کن ببینم بلدی یا نه؟!!
دیدم نشست، بساطش رو پهن کردو ازمیان گوی وایرلسش شروع کرد به گفتن:
"ساختمان بزرگ را میبینم با خدم و حشم فراوان در مشرق زمین،ناگهان فرو میریزد و صد مرد در آتجا میمیرند...آن مرد کت و شلواری میگوید:متاسفم!!!
کنار کوه بزرگ مدرسه ایست پهناور و شاگردان فراوان و استادی ایستاده از ریاضیات میگوید ناگهان دایناسوری مهیب از "پورت یو اس بی" موبایل استاد خارج شده
و شاگردان را میخورد...آن مرد کت وشلواری میگوید برای جمع آوری دایناسورها شرکت مخابرات 4گونی دینار طلا درخواست کرده و دارالحکومه نمیدهد.
و مرد کت وشلواری میگوید : متاسفم.
نوجوان با نشاطی را میبینم که در حال نوشتن املا در کلاس درس، توسط دزدان آسمان ربوده میشود و مرد کت وشلواری میگوید به کارمندان وزارت خانه گفته ایم با تیر کمان سنگی سفینه ی آنان را بزنند و میگوید : متاسفم.
دخترک معصومی میان شعله ها دست و پا میزند و مردانی کت و شلواری با یقه ی گرد میگویند: میخواستی با آتیش بازی نکنی!!!!
وآن مرد کت وشلواری فقط میگوید : متاسفم.
مرد کت و شلواری در مصاف با پنج سوار یشمی پوش شکست میخورد و شوالیه هایش سواران را درون "ون" میکنند و میگویند : گوسفند باشید تا گرگه شاختون نزنه"
ولی مردکت و شلواری نمیگوید متاسفم!!
داشتم ازکنار مجتمع کلان تجاری شهر رد میشدم و همینجوری هی افتخار حمل میکردم و ازفرط ازدیاد افتخار نای راه رفتن نداشتم و پیش خودم می گفتم:"وای خدا،این رویاست...دارم خواب میبینم یا بیدارم؟...من توشهری زندگی میکنم که بزرگترین مجتمع کلان تجاری تو دنیا رو داره..." که یه دفعه ای خوردم به یه کلاف مویی متحرک!!! اومدم عقب تر و با دقت نگاه کردم دیدم یه پیرمرد باریش های بلند، به قول بچه ها: "ریش تا زیر چیش"!! پیش خودم گفتم چقدر قیافش آشناست؟
یهو شستم خبر دار شد!...اینکه نوستراداموسه خودمونه.
بهش گفتم : نوسترا!! این ورا؟ گفت اومدم خرید کنم تا از فیض خرید در این مجتع بی بهره نمونم.گفتم: حالا که اومدی تو شهر سومین ها، یه پیش گویی مشتی کن ببینم بلدی یا نه؟!!
دیدم نشست، بساطش رو پهن کردو ازمیان گوی وایرلسش شروع کرد به گفتن:
"ساختمان بزرگ را میبینم با خدم و حشم فراوان در مشرق زمین،ناگهان فرو میریزد و صد مرد در آتجا میمیرند...آن مرد کت و شلواری میگوید:متاسفم!!!
کنار کوه بزرگ مدرسه ایست پهناور و شاگردان فراوان و استادی ایستاده از ریاضیات میگوید ناگهان دایناسوری مهیب از "پورت یو اس بی" موبایل استاد خارج شده
و شاگردان را میخورد...آن مرد کت وشلواری میگوید برای جمع آوری دایناسورها شرکت مخابرات 4گونی دینار طلا درخواست کرده و دارالحکومه نمیدهد.
و مرد کت وشلواری میگوید : متاسفم.
نوجوان با نشاطی را میبینم که در حال نوشتن املا در کلاس درس، توسط دزدان آسمان ربوده میشود و مرد کت وشلواری میگوید به کارمندان وزارت خانه گفته ایم با تیر کمان سنگی سفینه ی آنان را بزنند و میگوید : متاسفم.
دخترک معصومی میان شعله ها دست و پا میزند و مردانی کت و شلواری با یقه ی گرد میگویند: میخواستی با آتیش بازی نکنی!!!!
وآن مرد کت وشلواری فقط میگوید : متاسفم.
مرد کت و شلواری در مصاف با پنج سوار یشمی پوش شکست میخورد و شوالیه هایش سواران را درون "ون" میکنند و میگویند : گوسفند باشید تا گرگه شاختون نزنه"
ولی مردکت و شلواری نمیگوید متاسفم!!
۹۱/۰۹/۲۴
اینجاش رو خشکل گفتی هرکسی نمی فهمه!!!
مرد کت و شلواری در مصاف پنج سوار یشمی پوش شکست میخورد و شوالیه هایش سواران را درون "ون" میکنند و میگویند : گوسفند باشید تا گرگه شاختون نزنه"
ولی مرد کت وشلواری نمگوید متاسفیم!!