فصل عزا...
شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۴۰ ق.ظ
به نام خدا
چند دل و فقط دلنوشت...قال الله تعالی : السلام علیک یا اباعبدالله...
که اول زائر تو، خداست...
آنجا که هیچ، اینجا نیز هر الفی، دال میشود...عظم مصیبتک...
نقاشی تو جزئی از تاریخ نیست و تو همراه تاریخ جاری نیستی، بلکه تاریخ جزئی از عاشوراست و تاریخ همراه عاشورا جاریست...
قیام تو با تمام عظمت و هیبت و بلندای آرمانهایش که طعنه به تارک عرش می زند بدون "ما رایت الا جمیلا"ی زینب و زینب ابتر است...
علی با تمام عظمتش که فرمود: "زینت خلقت علیست" زینتش زینب است...
زینب فارغ التحصیل دانشگاه علوم شهادت وایثار فاطمی است...آدرسش کوچه های تنگ و سنگیِ بنی هاشم...
اگر عاشورا مبدأ تاریخ است، زینب باب آنست، یعنی بدون گذر از زینب نمیتوانی وارد تاریخ شوی.اینجا همه چیز فرق میکند، اگر به قلم عاشورا بنویسی“عشق“ مینویسد ”حسین“.اگر بنویسی“عاشق“ می نویسد“زینب“. در دیدهی زینب که نشینی به جز زیبایی چیزی نبینی، شاعرهی شعر عاشورا، استاد استعارههای خونیست.لهجهاش صلابت علوی دارد و قافیههایش سبک فاطمی.شاه بیت غزل زینب آنجاست که خورشید کربلا دو تا شد...میان این همه نیزه که رو به پایین است، فقط ناله ی زینب رو به بالاست...
زینب و یه مشت حرامی...
عجل الولیک الفرج بحق الزینب الکبری...
۹۱/۰۸/۲۷