9دی ازمنظر دیگر
جمعه, ۸ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۵۷ ب.ظ
به نام خدا
سلام اول.
«میرحسین موسوی نام پیرمرد68ساله ایست که بهترین دعا از نظرعلمای علم عرفان، یعنی "عاقبت به خیری" در حقش مستجاب نشد.» این عبارت را تابستان88 دریکی از نشریات دانشگاهی خواندم، شاید آن زمان این قدر به آن ایراد نداشتم که امروز دارم. استنباطی که ازاین جمله میکنم اینست که پیرمرد68ساله مابقی عمرش را در راه صلاح و خیر پیموده و حال در این مقطع تمام شیر را ریخته است؛این خاطره را نیز توجه داشته باشید تا برویم سر اصل مطلب؛ اردیبهشت88 بود پس از "دو در" کردن کلاس گسسته، بایکی از رفقا در خیابان20متری درحال رفتن به ساندویچی بودیم که طبق روال "فلافل" بخوریم؛هر دو مان هم نظربودیم که" اگر موسوی بیاید خیلی بهتر از خاتمیست، هرچه باشد نخست وزیر امام بوده و..."بی خبر از سوراخ هایی که انقلاب در ابتدای دهه ی اول از آن گزیده شده بود؛از همین قماش آدمهایی که می گفتند در پاریس با امام بوده، فرزند آیت الله است و... که دیدیم در آخر پس از سوت و کف هوادارانش در عاشورا و به خاک و خون کشیدن بیش از 13هزار شهروند مسلمان به جرم حب روح الله و انقلابش در نکاه مسعود رجوی، با سرخ آب و روسری و دامن به وطن اصلی اش گریخت.
بنا ندارم زخم های کهنه و تکراری که بارها اهل معنا جراحی اش کردند به مدد همایش و نشست وکنفرانس و... را بازکنم اما ماجرا از این قرار بود که اصلا موسوی نخست وزیر امام نبود، نخست وزیر همان شخصیت همیشه در صحنه انقلاب بود که امام بارها از گفتن نام او و ملازمانش اجتناب کرده و با گفتن عباراتی نظیر:
"پیشنهاد دوستان" ، "حرف دوستان" ،" افراد دلسوز" و... که خصوصا در وصیتنامه ایشان بیشتر به چشم میخورد،ازماجراهایی نظیر "بنی صدر و بازرگان و منتظری و..." پرده کنار زده تا شاید در آینده چیزی به نام پشت پرده باقی نماند. این استوانه ی نطام در آن سالها ازتریبون نمازجمعه و مجلس به کرات این واقعیت را به اثبات رساند.
حمایت های بی شائبه او از سیاست های اقتصادی نخست وزیر که علنا مخالف نگاه امام خمینی و امام خامنه ای( رئیس جمهور وقت ) بود و حمایت از موسوی در اختلافات شدیدی که با رئیس جمهور داشت در پیشگاه امام و... گواهی بر این مدعاست.
امام که بنا به مصلحت انقلاب و آرامش جبهه ها که مهمترین مسئله ی کشور بود، جبرا به ابقای موسوی در پست نخست وزیری نظر داشت اما علی رغم این موضوع بارها با ادبیاتی شدید الحن از مواضع موسوی انتقاد کرده است از جمله در ماجرای استعفای وی در سال67.
امام خامنه ای که خود را مطیع ولایت میدانست علی رغم اختلافات شدید به حدی که در دور دوم ریاست جمهوری میفرماید: "اگر اسامی 50نفر را برای نخست وزیری به مجلس بدهم، 51 مین نفر مهندس موسوی نخواهد بود"، مصلحت کشور را "اهم" میداند و اغماض از این اختلافات میکند.
بی تردید می گویم میلیونها نفر از جماعت 13میلیونی جنبش سبز در22 خرداد، همان فریبی را خوردند که ما در اردیبهشت خورده بودیم اما خیلی ها بسیار زود متوجه این شگرد شدند و حساب خود را جداکردند اما خیلی ها نیز تا عاشورای 88 کنه داستان را نیافتند اما عاشورا مثل همیشه نقطه نمایان تلاقی حق و باطل است، آنجا که همه شک میکنند، حسین علیه السلام شک برانداز است و شد آنچه شد...
پس از آن 9دی به گفتمانی در ادبیات سیاسی ایران تبدیل شد؛ کتابش روانه بازار شد، نشریه اش زیر چاپ رفت و اعضای کمیته بزرگداشتش منصوب شدند و شاید بتوان گفت مفهومی به نام "بصیرت" روحی دوباره درفضای سیاسی و متعاقبا مذهبی و اجتماعی کشور پیدا کرد؛که تبیین و تحلیل آثار آن از حوصله بحث خارج است اما ناظر به مبحث ارائه شده بصیرت یعنی اینکه قبل از22خرداد بدانیم که موسوی و کروبی و خاتمی و... همه از یک قماش اند و بنا به اعتراف "هاشم آغاجری" همه ازگفتمانی آمده اند که قرار است ریشه اسلام را با زدن "ولایت فقیه" بخشکاند،اگر زمانی از خواب برخیزیم که خورشید کربلا 2تا شده است دیگر هزاران مختار هم به کار نیاید، اما چند نکته:
به راستی اگر9دی نبود چه میشد؟؟
به نظرمن:
و...
بی ربط نوشت:
ما همان مزدوران همیشه ی انقلابیم که گروه خونیمان بر اساس ساندیس های حکومتی تنظیم شده است و مبارزان همیشه ی تاریخیم که تا شرک و کفرهست در حال مبارزه ایم و تا برافراشتن پرچم "لا اله الا الله" بر قلل رفیع انسانی دست از مبارزه نکشیم و در این راه به موقع و به جا؛ چماق هم دست میگیریم و از برچسب های "شعبان بی مخ" و " چماق به دستان حکومت" و "لباس شخصی"و... هراسی نداریم که ما راه خویش را یافته ایم و در این راه از ملامت هیچ ملامت کننده ای نمی هراسیم و قدرت پوشالی ابر نکبت های جهان را نیز به هیچ می انگاریم. الهی و ربی من لی غیرک...
«میرحسین موسوی نام پیرمرد68ساله ایست که بهترین دعا از نظرعلمای علم عرفان، یعنی "عاقبت به خیری" در حقش مستجاب نشد.» این عبارت را تابستان88 دریکی از نشریات دانشگاهی خواندم، شاید آن زمان این قدر به آن ایراد نداشتم که امروز دارم. استنباطی که ازاین جمله میکنم اینست که پیرمرد68ساله مابقی عمرش را در راه صلاح و خیر پیموده و حال در این مقطع تمام شیر را ریخته است؛این خاطره را نیز توجه داشته باشید تا برویم سر اصل مطلب؛ اردیبهشت88 بود پس از "دو در" کردن کلاس گسسته، بایکی از رفقا در خیابان20متری درحال رفتن به ساندویچی بودیم که طبق روال "فلافل" بخوریم؛هر دو مان هم نظربودیم که" اگر موسوی بیاید خیلی بهتر از خاتمیست، هرچه باشد نخست وزیر امام بوده و..."بی خبر از سوراخ هایی که انقلاب در ابتدای دهه ی اول از آن گزیده شده بود؛از همین قماش آدمهایی که می گفتند در پاریس با امام بوده، فرزند آیت الله است و... که دیدیم در آخر پس از سوت و کف هوادارانش در عاشورا و به خاک و خون کشیدن بیش از 13هزار شهروند مسلمان به جرم حب روح الله و انقلابش در نکاه مسعود رجوی، با سرخ آب و روسری و دامن به وطن اصلی اش گریخت.
بنا ندارم زخم های کهنه و تکراری که بارها اهل معنا جراحی اش کردند به مدد همایش و نشست وکنفرانس و... را بازکنم اما ماجرا از این قرار بود که اصلا موسوی نخست وزیر امام نبود، نخست وزیر همان شخصیت همیشه در صحنه انقلاب بود که امام بارها از گفتن نام او و ملازمانش اجتناب کرده و با گفتن عباراتی نظیر:
"پیشنهاد دوستان" ، "حرف دوستان" ،" افراد دلسوز" و... که خصوصا در وصیتنامه ایشان بیشتر به چشم میخورد،ازماجراهایی نظیر "بنی صدر و بازرگان و منتظری و..." پرده کنار زده تا شاید در آینده چیزی به نام پشت پرده باقی نماند. این استوانه ی نطام در آن سالها ازتریبون نمازجمعه و مجلس به کرات این واقعیت را به اثبات رساند.
حمایت های بی شائبه او از سیاست های اقتصادی نخست وزیر که علنا مخالف نگاه امام خمینی و امام خامنه ای( رئیس جمهور وقت ) بود و حمایت از موسوی در اختلافات شدیدی که با رئیس جمهور داشت در پیشگاه امام و... گواهی بر این مدعاست.
امام که بنا به مصلحت انقلاب و آرامش جبهه ها که مهمترین مسئله ی کشور بود، جبرا به ابقای موسوی در پست نخست وزیری نظر داشت اما علی رغم این موضوع بارها با ادبیاتی شدید الحن از مواضع موسوی انتقاد کرده است از جمله در ماجرای استعفای وی در سال67.
امام خامنه ای که خود را مطیع ولایت میدانست علی رغم اختلافات شدید به حدی که در دور دوم ریاست جمهوری میفرماید: "اگر اسامی 50نفر را برای نخست وزیری به مجلس بدهم، 51 مین نفر مهندس موسوی نخواهد بود"، مصلحت کشور را "اهم" میداند و اغماض از این اختلافات میکند.
بی تردید می گویم میلیونها نفر از جماعت 13میلیونی جنبش سبز در22 خرداد، همان فریبی را خوردند که ما در اردیبهشت خورده بودیم اما خیلی ها بسیار زود متوجه این شگرد شدند و حساب خود را جداکردند اما خیلی ها نیز تا عاشورای 88 کنه داستان را نیافتند اما عاشورا مثل همیشه نقطه نمایان تلاقی حق و باطل است، آنجا که همه شک میکنند، حسین علیه السلام شک برانداز است و شد آنچه شد...
پس از آن 9دی به گفتمانی در ادبیات سیاسی ایران تبدیل شد؛ کتابش روانه بازار شد، نشریه اش زیر چاپ رفت و اعضای کمیته بزرگداشتش منصوب شدند و شاید بتوان گفت مفهومی به نام "بصیرت" روحی دوباره درفضای سیاسی و متعاقبا مذهبی و اجتماعی کشور پیدا کرد؛که تبیین و تحلیل آثار آن از حوصله بحث خارج است اما ناظر به مبحث ارائه شده بصیرت یعنی اینکه قبل از22خرداد بدانیم که موسوی و کروبی و خاتمی و... همه از یک قماش اند و بنا به اعتراف "هاشم آغاجری" همه ازگفتمانی آمده اند که قرار است ریشه اسلام را با زدن "ولایت فقیه" بخشکاند،اگر زمانی از خواب برخیزیم که خورشید کربلا 2تا شده است دیگر هزاران مختار هم به کار نیاید، اما چند نکته:
به راستی اگر9دی نبود چه میشد؟؟
به نظرمن:
- دیگر نام کتاب حسین قدیانی"نه ده" نبود.
- حمید رسایی نام جدیدی برای هفته نامه اش نداشت.
- نمیشد برای اعلام موضع سیاسیون نسبت به فتنه زمان مشخص کرد.
- تقویم هفته ی بصیرت نداشت.
- بنا به نظر اعاظم اصولگرا؛ برای تعیین مصداق اصلح در انتخابات مجلس نهم میزان نداشتیم!!!!
- جبهه پایداری نمیتوانست قالیباف و لاریجانی را اصولگرا نداند و مستمسک دستی برای گیر دادن نداشت.(گور پدر کانون ثروت و قدرت!!!!)
- بسیجی ها ساندیس خور نمیشدند.
- فائزه(با تسامح و رعایت ادب وبلاگی) با خیال راحت ساندویجش را میخورد و موتور سواری میکرد.
- دیگر جنبش سبزی ها "مردم خداجو" نبودند.
- محسن رضایی نامه ای برای ارشاد و راهنمایی امام خامنه ای حفظه الله نمی نوشت!!!
- اسم تقاطع غیر هم سطح معالی اباد بصیرت نبود!!!
- یکی از مسئولین دانشگاه پیام نور به یکی از رفقا پیشنهاد نمیداد اسم نشریه اش را بگذارد"بصیرت"!!!
بی ربط نوشت:
ما همان مزدوران همیشه ی انقلابیم که گروه خونیمان بر اساس ساندیس های حکومتی تنظیم شده است و مبارزان همیشه ی تاریخیم که تا شرک و کفرهست در حال مبارزه ایم و تا برافراشتن پرچم "لا اله الا الله" بر قلل رفیع انسانی دست از مبارزه نکشیم و در این راه به موقع و به جا؛ چماق هم دست میگیریم و از برچسب های "شعبان بی مخ" و " چماق به دستان حکومت" و "لباس شخصی"و... هراسی نداریم که ما راه خویش را یافته ایم و در این راه از ملامت هیچ ملامت کننده ای نمی هراسیم و قدرت پوشالی ابر نکبت های جهان را نیز به هیچ می انگاریم. الهی و ربی من لی غیرک...
۹۱/۱۰/۰۸