u

گریز

اگر انسانهایی که مامور به ایجاد تحول در تاریخ هستند خود از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند ، دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد.
آنجا که حسین علیه السلام در صحنه است ، اگر در صحنه نباشی هرکجا می خواهی باش ، چه ایستاده به نماز و چه نشسته به سفره شراب. خوف فرزند شک است و شک زاییده شرک و این سه ، خوف و شک و شرک راهزنان طریق حق اند ... که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.»
سید الشهدای اهل قلم آقا سید مرتضی آوینی

۵ مطلب با موضوع «تشکیل حکومت جهانی» ثبت شده است

به نام خدا

سلام اول.

هیچ کس به او توجه نمی‌کرد، دو زانو در اتاق نشسته بود، دیگران در حال گپ و گفتگو بودند.

گفت: پسرانم! من به کمک شما احتیاج دارم.

آن‌ها سرگرم کار خود بودند.

دوباره با لحنی آرام گفت: من مشکلی دارم که به دست شما حل می‌شود، چرا کمکم نمی‌کنید؟

انگار هیچ‌کس او را نمی‌دید، پلی استیشن 2 را روشن کردند و مشغول بازی PES شدند.

دوباره مقابل آن‌ها نشست و دست روی شانه‌شان گذاشت و گفت: به من توجه کنید من برای حل مشکل به شما نیاز دارم، کمکم کنید.

ولی هیچ‌کس به او توجه نمی‌کرد، آنچنان غرق بازی شده بودند که انگار اصلاً او را نمی‌دیدند، او دائماً این جمله را تکرار می‌کرد، مضطر بود ولی آرام.

چهره گندم‌گون و نیکو داشت، ظاهراً چهل ساله و با لحنی آرام و دلنشین، حرف که می‌زد، دلت می‌خواست او تا ابد بگوید و تو بشنوی سیری نداشت شنیدن سخنانش، اما در انتهای صدایش غمی نهفته بود بسیار کهنه.

افسوس در آن جمع هیچ‌کس به حرف‌هایش گوش نمی‌کرد. بازی که تمام شد برخواستند و نماز را با هم خواندند، بعد از نماز مثل اینکه متوجه او شدند و جواب سلامش دادند ولی لحظه‌ای بیش طول نکشید که دوباره انگار هیچ‌کس به او توجه نمی‌کرد.

آمد کنارشان و دست‌هایشان را گرفت و گفت: من برای حل مشکل شما به کمک‌تان نیاز دارم، شما چرا اینقدر بی‌خیال هستید؟ متوجه نیستید که تا چند روز دیگر زندگی‌تان تباه می‌شود عجله کنید و مرا یاری رسانید تا مشکل شما را حل کنم.

 ولی آن‌ها دستشان را از دست او بیرون کشیدن و محکم به سینه‌اش کوفتند. تازه فهمیدم او را می‌بینند ولی انگار تعمداً به او توجه نمی‌کنند و به حرف‌هایش محل نمی‌گذارند، با این حرکت، او خشمگین نشد و برای سلامتی و هدایت آن‌ها دعا کرد. تمام ابرهای آسمان شانه به شانه یکدیگر می‌فشردند و بر زمینیان می‌گریستند و اهل زمین شادمان از این گریه.

بعد از نماز دور هم جمع شدند و پیرامون مسائل دینی صحبت کردند و طبق روال در ابتدا از خداوند مسئلت کردند که غیبت امام‌شان را به پایان برساند.

 او که زانو به زانوی‌شان نشسته بود، سراسیمه به پا خواست و گفت: من اینجا هستم غیبت به چه معناست؟ قرن‌هاست که منتظر شما هستم و هرچه از شما یاری می‌جویم، هیچ‌کس جوابی نمی‌دهد، "الی قلیلاً من عباد". عمر شما در حال تلف شدن است، چرا مرا یاری نمی‌کنید؟ تا به سوی رستگاری رهبریتان کنم. چرا دست رد به سینه‌ام می‌زنید؟ چرا هرچه راه کمال و سعادت را نشانتان می‌دهم میگویید زندگی در همین دنیا بس است؟ چرا به بهای اندک زندگی دنیا، ما را می‌فروشید؟

آری حکایت ما ساکنان قبرستان روزمرگی و گرفتاران منجلاب عادات سخیف همین است که مهدی زانو به زانوی ایام‌مان نشسته است و هرچه می‌گوید، نمی‌شنویم و انگار او را نمی‌بینیم، با اعمال دونمان دست به سینه‌اش می‌کوبیم. حکایت ما حکایت پسرک نوجوانی است که عینک روی چشم، ساعت‌ها اتاق را به دنبال عینک شخم میزند...

...............................................

...............................................

سبک نوشتار تعمداً عمدیست!!



پی نوشت:

1- انتظار در فرهنگ مهدویت، عملی است که فرد منتظر در نتیجه، یعنی در به پایان رسیدن انتظار موثر است و نقش اصلی را ایفا می‌کند. به عبارت دیگر این صاحب‌الزمان "عجل الله تعالی فرجه الشریف" نیست که قرار است بیاید بلکه او در موقعیت ظهور ایستاده و قرار است که جامعه‌ی منتظر، به سویش حرکت کند.

2- داستان برگرفته از دیدار امام حسین و عبدالله جوفی در مسیر کوفه، که امام هرچه از او خواست که در این مسیر یاری‌اش کند، گفت: نمی‌توانم از زندگی دنیا دست بردارم، با اینکه میدانم سعادت من در همراهی شماست. در پایان به امام گفت خودم نمی‌توانم بیایم ولی شمشیر تیز و اسب تازه نفسی دارم که به شما تقدیم می‌کنم. امام فرمود: ما اسب و شمشیر تو را نمی‌خواهیم. عبدالله، حسین خود تو را می‌خواهد.

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۲ ، ۰۶:۲۷
محمدامین ایمنی

به نام خدا

سلام اول.

"ای شهید ای آنکه بر کرانة ازلی و ابدی وجود نشسته ای، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش"1

دراولین قسمت از این سلسله گفتارها،پیرامون سبک زندگی انسان انقلابی، عناصر عنوان این مطلب را بیشتر توضیح دادیم و سپس واردفضای زندگی غالب افرادی شدیم که به اصطلاح آنان را حزب اللهی، ولایی، مذهبی و انقلابی می خوانند. دراین قسمت قصد ورود به اصل ماجرا را داریم، این بخش را به "روز مرگی" اختصاص دادیم و قدری بیشتر قلم برگردنه های صعب العبورش خواهیم راند که سخن گفتن پیرامون این موضوعات ملاحظات زیادی را میطلبد.

درقسمت قبل گوشه ای از زندگی روزمره به اصطلاح انقلابیون از نظرات گذشت و رفتارهای ثابت و کلیشه ای و موروثی حاکم بر زندگی آنان(حقیر اولین مخاطب این گفتارهاست) را از بیرون به نظاره نشستیم. نداشتن روح و نشاط و تحرک و سرگردانی مفرط برجسته ترین نکته ایست که ازدیده ی ناظران میگذرد، زندگی خالی از دغدغه های اصیل و محلولی سیر شده از اهدافی تصنعی و آرمانهایی که که هیچ تلاشی برای رسیدن به ان لازم نیست روح های فربه ای که از فرط ثواب های نماز و روزه و ذکر های "ده من یک شاهی" هر روز دفتر حساب و کتاب خدا در محضرشان سنگین تر می شود و درجاتشان در بهشت ترفیع میابد. هر صاحب موهای بیرون زده از روسری و موهای روغن زده را با نگاه توبیخ آلود و تحقیر آمیز بدرقه میکنند. حلقه ی رختخواب...نمازصبح...محل تحصیل...نماز ظهر...کانون زبان...نماز مغرب...پایگاه)یا هیئت ...(خانه...تلویزیون...اینترنت...رختخواب را هر روز تکرار میکنند باکمی تغییر ثابت. گه گداری نیز کتب مذهبی و اعتقادی را غبار روبی میکنند و بر انباشت اطلاعات که تنها از آنها خمره ای از دانستی های بی روح و مخدر ساخته است، می افزایند و زندگی همین است که همین. البته اضافه کنید چاشنی انواع کلاس های تقویتی و کنکور و... را که شب جنازه ی لگدمال شده زیر پای بروکراسی خشن آموزشی و حافظه ی مالامال از اطلاعات بی خاصیت را به خانه می فرستد. تک و توکی هم گاهی به اصطلاح کار فرهنگی میکنند؛ نشریه، زیارت عاشورا با آش، مسابقات فرهنگی و ... را راه می اندازند بی آنکه بدانند ظرفیتشان چه اندازه است؟ آرمان کجاست؟ وظیفه یشان چیست؟ موقعیتشان کجاست؟  ولی زمان چه می خواهد، چه میگوید؟ به مثابه یک گردان نظامی در میدان نبرد که هرکس به هرطرف که می خواهد شلیک می کند، هرکس هر طرف خواست میرود و انگار گوش هیچکس دستور فرمانده را نمیشنود.

انقلاب به معنای تحول عمیق و بنیادین است؛ یعنی زمانیکه چیزی به چیز دیگر بدل شود فی المثل سوختن چوب و تولد ذغال.

خداوند طبیعت وجود انسان را انقلابی آفریده است به گونه ای که دائما در حال تحول است و جسم هیچ انسانی در دولحظه ی پیاپی یکی نیست. بزرگ معمار گیتی روح انسان را نیز چنین سرشته که بدین رویه متمایل باشد که امیر مومنان فرمود: " هرکس دو روزش شبیه باشد ضرر کرده است". انسان انقلابی)به دنبال تکامل (دائما در حال انقلاب است؛ هم در آفاق)جهان پیرامون خود (و هم در انفس)نفس خویش. (هیچ دو لحظه ی او شبیه به هم نیست و در کالبد سرد و تاریک و تنگ زمانه زمینگیر نمیشود، او همیشه شالوده شکنی، فراتر از تاریخیست که اطرافیان قصد ساختنش را برای او دارند که سید شهیدان اهل قلم فرمود : اگر انسانهایی که مامور به ایجاد تحول در تاریخ هستند خود از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند ، دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد. 2

انسان انقلابی  لحظه ای احساس آسایش ندارد چرا که دنیا دار قرار نیست، او به تعداد بلاها و مشکلات محرومان و مستضعفان و کودکان و زنان بی سرپناه و ... دل دارد و با همه ی آنان همراه است. برای آنکه گمان نرود نگارنده یاوه می گوید و انگار در زمین سیر نمیکند و از انسان هایی سخنران می راند که در ناکجا آباد میزی اند؛ "ولی نامه" را می گشاییم و در جایی از آن چنین می خوانیم:

"فرآورده‏ ى دانشگاه جمهورى اسلامى- نه به نحو استثنا بلکه به نحو قاعده- چمران‏ها باشند؛ نه اینکه چمران‏ها یک استثنا باشند. این امید، امید بى‏جائى نیست." "3یعنی حاصل حداقل 16سال نظام آموزشی ما باید سبک زندگی و سیر زیستنی به مثابه چمران داشته باشد؛ اما این معنایش تقلید کورکورانه نیست بلکه سیره و اصول ثابتی است که بر زندگی شهید دکترچمران حکفرما بوده است. حال از مصطفی کبیر قصه ی مان میپرسیم که چنین میگوید:" همیشه ازجشن و شادی گریزان بودم، خوش داشتم که شادی ها و جشن ها را برای دیگران بگذارم و سهم خود را از غم و درد برگیرم حتی هنگامیکه بر اثر ضرورت به جشنی میرفتم افسرده و ناراحت بودم زیرا به درد انسانها فکر میکردم که در غم و درد می سوختند و در جشن شرکت نداشتند، چطور ممکن است خوش باشم آنجا که دردمندانی رنج می برند و در آتش می سوزند." 4

در پایان این قسمت تمام ناقصات ایراده را به کلامی ازحضرت  امیر سلام الله علیه کامل میکنیم:

زندگی در رنج و مصیبت بهتر است از تن آسایی در رفاه5.

ادامه دارد...

غم نوشت:

تقارن فاطمیه اول ونوروزامسال، آیینه ی خواص نمای تشیع.

محرم ایام غم آلودی عموم است؛خواص و عوام. اما فاطمیه تنها خواص این خانواده سیه پوش اند،برتمام دست های از درد و رنج انتظار انتقام،نیاسوده تسلیت،برتمام صاحبان و وارثان پشت نوشته های"میروم تاانتقام زهرابگیرم" تسلیت، برتمام طراحان و منادیان شعار"راه قدس از کربلا میگذرد" تسلیت،بر امام آرمانِ "عمق استراتژیک جمهوری اسلامی مسئله فلسطین است" تسلیت بر آن لحظه ای که دستان عدالت گلوی صهیونیزم را می فشارد و انتقام تمام حق بانماد زهرا را ازتمام باطل میستاند، سلام.



1- شهید آوینی
2- همان
3- امام خامنه ای  02/ 04/ 1384
4- انسان و نیایش دکتر چمران

5- نهج البلاغه نامه45

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۰۰
محمدامین ایمنی

به نام خدا

سلام اول.

در این سلسله گفتار ها که مقدمه و تبصره ای بیش نیست توجه نگارنده به "سبک زندگی انسان انقلابی" است و درتمام متن توجه به عناصر این عبارت لازم و ضروریست تا ازایجاد سو تفاهم ها و دگرفهمی ها جلوگیری شود به عبارت دیگر این مطلب پیرامون سبک و روش زندگی انسانهای سخن میراند که سعی بر درک هرچه بیشتر ازمفهومی به نام "انقلاب اسلامی" دارند تا به امیدحق بتوانند اهداف آن را پیاده سازی کنند. پس توجه  این مطلب به "سبک زندگی اسلامی" رایج در رسانه ها و محافل فرهنگی و سیاسی نیست صد البته که "سبک زندگی انسان انقلابی" برگرفته ازشرع مقدس اسلام است ولی کدام اسلام؟ همان اسلامی که انقلاب برگرفته از آن است؛ یعنی اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و اله.1

در قسمت اول توضیحی مختصر پیرامون عنوان مطلب میدهیم:

سبک زندگی که یکی از ابعاد پیشرفت بامفهوم اسلامی است عبارتست از رفتاراجتماعی، شیوه ی زیستن2به معنای دیگر؛ سلسله رفتارهایی که ازاصول و چارچوب خاصی ساطع میشود و تمام ابعاد زندگی را در برمیگیرد. این اصول و چارچوب ها ازجهان بینی افراد که خودنیز مبتنی بر ایمان و اعتقاد و ایدئولوژی است گرفته می شود. انسان انقلابی زمانی می تواند بر اساس اعتقاد خود سبک زندگی تعریف کند که اعتقاد خودیعنی انقلاب و بالطبع آرمانها و اهداف ان را بشناسد و حداقل چارچوب ان را بداند؛ این مهم بدون شناخت و مطالعه ی منویات بنیانگذار این انقلاب و رهبر آن امری محال است. زمانی که اسلام انقلابی هنوز شناخته نشده است چگونه توقع میرود که سبک زندگی اسلامی تعریف شود و دراین راه علیه اسلام و انقلاب عمل نکرد!!

در قسمت دوم فضای فعلی حاکم بر زندگی افراد به اصطلاح انقلابی را قدری تحلیل میکنیم:

 در حال و هوای ادبیات امروز جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی(البته منظور نهادخاصی نیست) "بچه حزب اللهی" عموما به افرادی اطلاق میشود که عمدتا در جلسات منظم!هفتگی پایگاه بسیج و  هیئت های عزاداری شرکت میکنند، نمایشگاه( و فقط نمایش گاه!!) دفاع مقدس و حجاب برگزار میکنند،در طرح های مطالعاتی شرکت میکنند و سالی یکی دو کتاب تورق میکنند، در حلقه  های صالحین مثل همیشه خدای سکولار  را اثبات  میکنند و به شبهات ولایت فقیه پاسخ میدهند، همیشه... کیف اند که برای خدا فحش میخورند و ناسزا  میشنوند که:"شما حزب اللهی هستید". در راهپیمایی های مرسوم سالانه حضور دارند،کمیت اعتکاف ها را غالبا این گونه افراد پرمیکنند،سالی چندبار به سفرمشهد و قم و  جمکران میروند، همیشه به دنبال بروزترین مداحی های کشور هستند،در ایام عزا یکی ازدغدغه هایشان اینست که  کدام هیئت بروند، عکس امام و رهبری و شهدا را روی دیوار اتاق و زمینه ی صفحه ی کامپیوتر و گوشی موبایلشان قرار میدهند، اگرداشته باشند ریش میگذارند و پیراهن های ساده را روی شلوار پارچه ای راسته می اندازند، تابستان ها صندل با جوراب سفید میپوشند و زمستان ها کاپشن احمدی نژادی. بعضا دکمه ی اخر یقه را میبندند و شب ها برای تحکیم وحدت در جبهه ی انقلاب به "فست فود"ها و رستوران های بعضا مجلل میروند و جدیدترین و بعضا گرانترین غذاها را برای رضای خدا! و در راستای اهداف انقلاب اسلامی میخورند و در آروغش نیز به یاد شب گرسنه خوابانی که چند فرسخ آنسو تر بی امید و بی رغبت سر به زمین می گذارند نیستند.

برای رضای خدا! اردو های تفریحی میروند به صرف جوجه کباب تا سرحد انفجار. مجالس عزاداری برگزار میکنند و برای حفظ شأن! امام حسین علیه السلام چلو مرغ و چلو کباب میدهند. کارفرهنگی را بهانه ی درس نخواندن و درس داشتن را بهانه ی کارفرهنگی نکردن میکنند.

گاه گداری نیز پول های پاره ی خود را برای کمک به فقرا به صندوق صدقات می اندازند. برای اینکه نشان دهند بچه مذهبی ها از تکنولوژی دنیا عقب نیستند، گوشی های موبایل گران قیمت و آنچنانی میخرند و طبق حدیث" هرکس دو روزش یکسان باشد ضرر کرده است" مدام دغدغه ی ذهنشان ارتقا آن است. نهایت حس مسلمانی شان برای کودکان گل فروش چهار راه ها که از سرما پوستشان ترک خورده است و با نگاه معصومانه ی سراسر حسرت، کودکان بی دغدغه ی درون اتومبیل ها را برانداز میکنند، تنها تاسف و آه عمیقی است که نهایتا 30 ثانیه دوام  دارد. در هر انتخاباتی نیز با رای خود انقلاب را تحویل مسئولان منتخب می دهند و رسید دریافت میکنند و به تعطیلاب میروند تا انتخابات بعدی و الحمدلله همه چیز خوب است و خدا هم پسرخاله ی این مردم. چک سفید امضا داده که ما هرطور هم باشیم انقلاب راه اصلی را میرود و خدا و حجتش خودشان همه چیز را درست میکنند!!

به راستی مابرای چه انقلاب کردیم؟چرا این همه هزینه های سنگین دادیم که یک نمونه اش300هزار پیکر پاره پاره بود؟مگر این کارها را نمیشد در حکومت طاغوت انجام داد؟؟؟

این مطلب ادامه دارد...

پیشنهادنوشت:

یک پیشنهاد خوب برای حضرت جهانشاهی(طلبه ی سیرجانی) دارم؛عزیز! توهم قدری "آب روغن" قاطی کن و مثلا با اپوزیسیون خارج نشین تماس تلفنی برقرار کن و کمی با انقلاب ضدیت،بعد صوت آن را پخش کن یا مثلا چند عبارت ضد انقلاب بنویس ویا نهضت نامه نگاری راه بینداز و موشک وار از پنجره ی نداشته ی زندان بیرون پرت کن تا به سرعت نور طریق بلاد فرنگ را طی کند و آوازه ات برسر زبان مجری بی بی سی فارسی و سپس صدای امریکا و.. افتد،آنگاه در مجلس کمیته ی پیگیری برایت میفرستند و سخنگوی دستگاه قضا هر روز درباره ات کنفرانس خبری می گذارد و یحتمل دستور برکناری رئیس دادگاه روحانیت الساعه صادر میگردد.آری ای عزیز! آنجا،در لت دست"گاه قضاییه، همانطور که تجاوز جنسی برایشان "اهم" است،"جنس تجاوز" نیز، چراکه جنس تجاوزبه تو و آرمانهایت و مطالباتت قابل پیگیری نیست؛ نمیدانم شاید  دوباره یا  چند باره "شریحیزم" تاریخ تکرار شده است و کیسه های زر را مقابل قاضیانی زمین کوفته اند که از صدای سکه ها مست شوند...نمیدانم...

تفهیم نوشت:

1-منظور همه ی  افراد جامعه ی انقلابی نیستند اما فضای عمومی تقریبا همین گونه است.

2- مطلب ادامه دارد خواهشا دوستان عجله ننمایند.

3- حقیر بزرگوار اولین مخاطب این گفتار است.


1- «در انقلاب اسلامى، اسلام کتاب و سنت، جایگزین اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنیا و آخرت، جایگزین اسلام دنیاپرستى یا رهبانیت؛ اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بى‌بندوبارى و بى‌تفاوتى؛ اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بى‌حالى و افسردگى؛ اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتى و بى‌خاصیت؛ اسلام نجاتبخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچه‌ى دست قدرتها؛ و خلاصه اسلام ناب محمّدى(صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، جایگزین اسلام امریکایى گردید..» امام خامنه ای حفظه الله  1369/3/10

2- امام خامنه ای حفظه الله 1391/7/23 در دیدار مردم خراسان شمالی

                      

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۸:۲۶
محمدامین ایمنی
به نام خدا
سلام اول.
دیروز که طبق روال هرجمعه حلقه داشتیم با رفقا، تو بررسی الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت، رسیدیم به مفهوم عدالت و مشتقاتش.جلسه با یه حُسن زیبا
و عمیق و البته ترسناک از آقا ختام شد که حیفم اومد تو وبلاگ نذارمش:

«حکومت معنایش چیست؟ حکومت معنایش این است که انسان حقّى را احقاق کند؛ عدل را بر پا بدارد. امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام، در آن صحبتى که معروف است و همه شنیده‌اید، فرمودند این حکومت به قدر این کفش - یا بند این کفش - براى من ارزش ندارد. بعد فرمودند: «الّا ان اقیم حقا.» مگر این‌که حقّى را اقامه کنم. در این راه انسان هر چه بکِشد و هر چه زحمت تحمّل کند و هر چه اضافه کار کند و هر چه شب بى‌خوابى بکشد و هر چه از آن امکاناتى که به‌طور معمول افراد جامعه دارند، محروم بماند، حقّش است، جا دارد و انسان در این صورت، ضرر نکرده است. باز از امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام نقل شده است که در یکى از خطبه‌ها مى‌فرماید: حاضرم - مضمون این است - در راه این‌که اقامه حقّى کنم و ابطال باطلى کنم، بر روى خارهاى سخت کشانده شوم. به هر حال، این آن چیزى است که مبناى کار ماست و باید به آن توجّه داشته باشید.»1

«در نظر امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام منصب حکومتى نباید وسیله‌اى براى راحتى و عیش و کسب دنیا براى خود باشد. این یک کاسبى مثل بقیه کاسبیها نیست؛ این یک مسؤولیت پذیرى است. اشتغال به این مسؤولیت نمى‌تواند براى این باشد که انسان چیزى به دست آورد، مالى جمع کند، آینده خود و فرزندانش را از این راه تأمین کند و یا در دنیا خوش بگذراند. پس هدف از قبول مناصب دولتى در نظام جمهورى اسلامى و نظام اسلامى چه باید باشد؟ هدف باید اجراى عدالت، تأمین آسایش مردم، فراهم کردن زمینه جامعه انسانى براى شکفتن استعدادها، براى تعالى انسانها و براى هدایت و صلاح بنى‌آدم باشد. وقتى که در نظر امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام هدف این شد، آن‌گاه این بیاناتى که از آن بزرگوار مى‌شنویم، همه معنا پیدا مى‌کند.

امیرالمؤمنین مى‌فرماید: من آماده‌ام که سخت‌ترین شرایط زندگى را براى خودم به وجود آورم؛ اما خدا را در حالى که به یکى از بندگان او ظلم کرده‌ام، ملاقات نکنم؛ «واللَّه لان ابیت على حسک السّعدان مسهّدا و اجرّ فى الاغلال مصفّدا»؛2 اگر مرا با بدن برهنه بر روى خارها بیندازند، یا با زنجیرهاى گران، دست و پایم را ببندند و روى زمین بکشانند، این شکنجه جسمانى براى من قابل قبولتر و محبوبتر است از این‌که «القى اللَّه و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد و غاصباً لِشى‌ءٍ من الحطام»؛3 خدا را در حالى ملاقات کنم که به یک نفر ظلم کرده‌ام، یا مال دنیا را براى خود جمع کرده‌ام.»4

دراخر پیشنهاد میکنم کل این سخنرانی که خطبه های نمازجمعه تهران هست رو کامل بخونید، خیلی زیباست مثل همیشه.

دراین رابطه بخوانید: از علی تا علی همه عدالت خواه...

1.دیدار با هیات دولت 1372/06/03
2.نهج البلاغه خطبه 224
3.همان
4.بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران‌ 1379/09/25
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۱ ، ۱۳:۴۴
محمدامین ایمنی

به نام خدا
السلام علیک یا اباعبدالله

خواندن اخبار این روزهای غرب آسیا و سواحل مدیترانه که حاکی ازشادی ممزوج باغم است، مطالبی عجیبی را درون ذهنم می گذراند؛ابهت نظامی اسرائیل در جنگ شش روزه با اعراب که حتی اجازه پرواز به هواپیماهای آنان نداد،همکاری نطامی حکومت پهلوی دوم با ارتش غاصب صهیونیستی و هزاران کمک دیگر ایران 1967م.

اما امروز پس از 45سال کاملا ورق برگشته است، فجر پنج های حاج حسن گنبد آهنین را بر سر متجاوزان همیشه تاریخ فرو ریخته است و غرش فرزندان پدر موشکی ایران خواب را از چشم حرمله نژادهای بچه کش گرفته است.اگر حاج حسن در کربلا نبود، سرورش حسین علیه السلام  سه شعبه را که ازگلوی اصغرش بیرون کشید به یادگار گذاشت برایش تا موشک هایی بسازد و درچشم حرامیان نسل حرمله فرو کندکه اینگونه یا "لیتنی کنی معکم" را معنا کند.

جایت خالی سردار، این روزهای محرم، غزه ی مان کربلا شد.فرزندان آن زنازاده پسر زنازاده، دوباره حرمت حرم راشکستند، این طایفه که نبردشان "زن" زدن است و مردجنگی درقاموسشان 6ماهه است، رسم اجدادشان در کوچه های مدینه و شام وکوفه را به تصویرکشیدند که دیگر امسال محرم، ما روضه ی مجسم ببینیم، اما کور خواندند این جماعت، کوفه مرد و حسین هیچگاه تنها نخواهدماند.شاگردان حاج احمد باموشکهای بیست سال پیش تو، سرزمینهای اشغالی را جهنم صهیونیزم کردند.ددمنشان و درنده خویان 8روزه کرکره ی جنگ راپایین کشیدندمقابل متاثران انقلاب روح الله، در برابر بسیجیان نسل تو و شهاب هایت که 8دقیقه ای نابود می شوند.رفقایت روی قبرت نوشتند: "اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل رانابود کند"، آرزویت قریب است حاجی، قریب. ازنوع من حبل الورید.پیرمراد گفت نفری یک سطل آب بریزند مسلمین، که این روزها شیعیان قطره اشکی ریختند و اسرائیل در حال نابودیست...

دعاکن برای ما سردار، دعا کن. این روزها باید خواند:"ای اجل مهلت بده تا بگیرم زیر پا رسم یهود را"

دعا کن تا هرآنچه از کودکی در روضه ها شنیدیم: "در و دیوار،خون مسمار" ، "زینب و رسم محله ی یهود" و " گوشه ی خرابه و دخترسه ساله" به یکباره بر سرشان بریزیم و این زخم کهنه را مرهمی شاید.

دعاکن تا بشکنیم گردن این جماعت حرامی را که گوشت تنشان ازجگر حمزه سیدالشهداست و ارتزاق نامبارکشان از فدک، نان های که خوردند اینان همه بوی سر حسین میدهد، گوشواره هایشان همه غصبیست و همه انگشتریانشان ارثیه ی ساربان.

دعا کن سردار که بسیجیان راه تو سربندهای "یازهرا" یشان یکی شود با جمجمه هایشان و استخوان پهلو بدرد لباس رزمشان را که اگر مادری آمد باشد وجه شَبهی...



  

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۱ ، ۲۲:۲۴
محمدامین ایمنی